اقتصاد آنلاین – پرستو بهرامیراد؛ به گزارش اکونومیست، ولادیمیر زلنسکی، رییس جمهور اوکراین تنها یک روز پس از تهاجم روسیه به اوکراین اعلام کرد: «امروز ما هستیم که به تنهایی از کشورمان دفاع میکنیم.»
در ادامه مقاله آمده است: جنگ اوکراین، آغاز جنگ علیه اروپا بود. اما با این وجود تنها نیروی اروپایی در میدان جنگ، فقط نیروهای اوکراینی بودند و سایر کشورهای اروپایی شرمسارانه در میدان حاضر نشدند. در آخر هفتهای که گذشت قاره اروپا (که از بیاساس بودن تهاجم پوتین به اوکراین مبهوت شده بود)، از شجاعت سربازان اوکراینی الهام گرفت، از دیدن تظاهرکنندگان در خیابانها به وجد آمد و تحت تاثیر سخنان و اقدامات ولادیمیر زلنسکی دست به اقداماتی زد که چند روز پیش از آن غیرقابل تصور به نظر میرسید.
اتحادیه اروپا نشأت گرفته از این ایده است که میگوید "یکپارچه سازی و ادغام اقتصادی میتواند جنگ را متوقف کند." اما همین اتحادیه اروپا (با چنین نگاه اقتصادی) وعده داد هزینه تسلیحات ارسال شده به اوکراین را میپردازد. حتی سوییسِ بیطرف هم وعده تحریم علیه نهادهایی مثل بانکهای روسی را داد که میشود تصور کرد که چقدر برایش عزیز هستند.
در آلمان، ایتلاف جدید سوسیال دموکرات، سبزها و لیبرالها ردای صلح طلبانه این کشور را کنار زدند و کشوری که زمانی فقط پیشنهاد ارسال "کلاهخود" را به اوکراین ارایه کرده بود، اکنون برای ارسال سلاحهای ضد تانک و ضدهوایی بیتابی میکرد و از افزایش گسترده هزینههای دفاعی خود خبر داده است.
پس از تعلیق پروژه خط لوله گاز "نورد استریم۲" در دولت آلمان (همان خط لولهای که قرار بود وابستگی آلمان به گاز روسیه را بیشتر کند) دولت این کشور خاطر نشان کرد که برای کاهش وابستگی به گاز روسیه ممکن است نیروگاههای هستهای باقی مانده در این کشور را فعال نگه دارد.
آسیا در برابر شرق
در سوی دیگر اوراسیا، ژاپن، سنگاپور، کرهجنوبی، تایوان و استرالیا به تحریمها علیه روسیه پیوستند. تغییر فضا و نگرش سیاسی در ژاپن به طور خاص چشمگیر بوده است. این کشور در طول دهههای گذشته، به طرز خستگیناپذیر تلاش کرده بود که روسیه را به خود جذب کند و این کار را تا حدی برای مقابله با چین و همچنین به امید حل مشکل چهار جزیره شمالی (که توسط اتحاد جماهیر شوروی تصرف شده بود) انجام داد. "آبه شینزو"، نخست وزیر سابق ژاپن، ۲۷ بار با پوتین دیدار کرد که یکی از این دیدارها شامل دیدار در حمام آبگرم موسوم به "آنسن" بوده است.
اکنون در دوره نخست وزیری "فومیو کیشیدا"، ژاپن سهم ذخایر (ارزی) بانک مرکزی روسیه در ژاپن را مسدود کرده و از محافظهکاران این کشور میخواهد که موضع شفافتری علیه این دوست سابق (یعنی روسیه) اتخاذ کنند.
جنگ سرد و صلح دایمی
هرگز قرار نبود پایان جنگ سرد به برقراری صلحی همیشگی منجر شود، اما بحران اوکراین باعث شد که احتمالات مربوط به درگیریهای آینده و راههای جلوگیری از آن، شکل تازهای به خود بگیرد. بحران اوکراین باعث شده که اکنون احتمال تصرف "یک کشور توسعه یافته" با توسل به زور (که قبلا بعید به نظر میرسید) تقویت شود. این موضوع با نزدیکتر کردن روسیه و چین، بار جدیدی بر دوش متحدان آمریکا میگذارد.
همچنین باور اروپا به خود و آرمانهایش را تقویت و تحکیم کرده و ممکن است باعث افزایش تمایل اروپا برای دفاع از این باورها و آرمانها شود. علاوه بر این ممکن است باعث شود آلمان و ژاپن، دههها پس از شکست در جنگ جهانی دوم، نقشهای رزمی جدیدی را به عهده بگیرند و مهمتر از همه اینکه پرسشهای قدیمی در مورد نقش تسلیحات هستهای را مطرح کند.
جنگ سرد جدید
هیچ کس هنوز نامی برای این دوره جدید "پسا–پسا جنگ سرد" نگذاشته است. وقتی در جستجوی یافتن موارد مشابه برای این دوره جدید هستیم، شبح "نازیسم" مدام به ذهن خطور میکند. وقتی آقای پوتین، ولادیمیر زلنسکی را (که خود یک یهودی است) متهم به اداره یک کشور نازی میکند، وحشتهای جنگ جهانی دوم در ذهن تداعی میشود؛ اما باید گفت آنچه یادآور هیتلر است همان تمایل خشونتآمیز پوتین برای الحاق سرزمینهای سابق شوروی است که شامل جنگ در گرجستان در سال ۲۰۰۸، جنگ در شرق اوکراین در سال ۲۰۱۴ و الحاق بالفعل بلاروس میشود. همین شباهت باعث شد که زلنسکی و دیگران، نگرشهای ملایم و نه چندان محکم غربی نسبت به او را مماشات توصیف کنند.
یکی از مقامات ارشد کاخ سفید در روز اول حمله گفته بود: «ما هرگز فکر نمیکردیم وقتی بیدار میشویم به سال ۱۹۳۹ رفته باشیم.» در دیدگاه مقامات آمریکایی برخی شباهتها با زمانی دیده میشود که به سال ۱۹۴۵ نزدیک میشدند. مقامات آمریکایی نگران وضعیت روحی یک رهبر روس هستند که منزوی شده و ارتباط با او قطع است و البته نشان داده که مستعد اشتباه محاسباتی هم هست. اکنون استفاده از سلاحهای هستهای را هم میتوان متصور شد.
وقتی از منشور جنگ جهانی دوم به مسایل نگاه کنیم، باعث میشود که داشتن ایدهای به نام "محور" طبیعی به نظر برسد. شاید به کار بردن نام "محور" مفیدتر از نام بردن اسامی کشورها باشد. دیدگاه جو بایدن رییس جمهور آمریکا در مورد رقابت جهانی که "دموکراسیها" را در مقابل "استبدادها (روسیه و چین)" قرار میدهد. دو کشور چین و روسیه بدون شک از نظر راهبردی و سیاسی به یکدیگر نزدیک شدهاند.
در حالی که پوتین، روسیه را به سمت یک دیکتاتوری عمیقتر سوق میدهد، او و شی جینپینگ تمایل دارند آمریکا را به عنوان رهبر جهانی تضعیف کنند. آنها همچنین از آنچه در سال ۱۹۹۱ برای اتحاد جماهیر شوروی رخ داده بود، وحشت دارند.
جنگ بر سر هارتلند
"جود بلانشت" از اندیشکده "مرکز مطالعات راهبردی و بینالمللی" میگوید، اگرچه این دو رهبر متحدان رسمی نیستند، اما از نظر نظامی برای یکدیگر مفیدند. روابط دو کشور به علت موقعیت جغرافیایی تقویت شده و پشت به پشت یکدیگر ایستادهاند، یعنی هیچ یک مجبور نیستند نگران مرزهای مشترک خود باشند. بنابراین به فکر قدرت نمایی در بیرون مرزهای خود هستند. اگر روسیه نگران نیات چین بود، حرکت تعداد زیادی از نیروهای روسیه از شرق دور به اوکراین بسیار دشوارتر میشد.
برخی افراد وقتی تلاش میکنند به معنای این محور جدید پی ببرند، متوجه میشوند که به استراتژیستهای قدیمی و به خصوص کسانی روی آوردهاند که به "واقعیتهای جغرافیایی پایدار" بیشتر از ملاحظات تاریخی توجه میکنند.
نقطه شروع برای این پرسش و به طور کلی برای تاریخ مدرن ژیوپولتیک، ایده "هارتلند" (سرزمین اصلی) است که توسط "سر هافورد جان مکیندر" در سال ۱۹۰۴ مطرح شد. مکیندر استدلال کرد هر کسی که قلب اوراسیا (منطقهای بین دریای قطب شمال و هیمالیا) را کنترل کند، میتواند جهان را فرماندهی کند. بر اساس این تحلیل، روسیه و چین با هم متحد شده و مشکل بزرگی ایجاد کردهاند.
یکی از پاسخها به استدلال مکیندر این است که روی موضوع قارهها تمرکز نکنیم، بلکه بر "اقیانوسها" تمرکز کنیم. یعنی از "آلفرد ماهان" الهام بگیریم که هم عصر مکیندر بود. از دیدگاه ماهان، کنترل خطوط تجاری دریایی کلید قدرت جهانی است.
روش دیگر پیروی از نیکلاس اسپایکمن، دانشمند علوم سیاسی است که در سال ۱۹۴۲ استدلال کرده بود "قلب اوراسیا" مهم نیست، بلکه "حلقه اطراف" آن اهمیت دارد. او معتقد بود که یک حلقه یا نوار دریایی که از دریای مدیترانه تا جنوب هیمالیا و تا سراسر آسیای جنوب شرقی و ژاپن امتداد دارد، کلید اصلی محسوب میشود. "هر کس این نوار را کنترل کند، بر اوراسیا حکومت میکند و کسی که بر اوراسیا حکومت میکند، سرنوشت جهان را کنترل خواهد کرد."
مساله چین، روسیه و کشورهای "حلقه اطراف"
"مایکل گرین"، که او هم عضو اندیشکده مرکز مطالعات راهبردی و بین المللی است، یکی از کسانی است که درسهای نیکلاس اسپایکمن را در دنیای امروز مشاهده میکند. مقامات آمریکایی فکر میکنند که نزدیک شدن روسیه و چین به یکدیگر به آنها اجازه میدهد تا اتحادهای خود در اروپا و آسیا را تقویت کنند و قویتر از قبل ظاهر شوند.
اما بسیاری از کشورهای منطقه "حلقه اطراف" (از ترکیه تا اسراییل تا شیخنشینهای نفتی خلیج فارس و چندین کشور در آسیای جنوب شرقی) یا برای تحسین پوتین یا برای هر چیز دیگری، جانب احتیاط و تردید در قبال روسیه در پیش میگیرند.
جای تعجب نیست که سوریه آقای پوتین را تشویق میکند. محافظهکارترین این کشورها هند است. این کشور در جلسه مجمع عمومی سازمان ملل به قطعنامه این مجمع برای محکومیت تهاجم روسیه به اوکراین رای ممتنع داد.
هند تلاش کرده روابط دیرینه خود با روسیه را متوازن کند. این کشور بخش اعظم تجهیزات نظامی خود را از روسیه تهیه میکند، در حالی که روابطش با آمریکا هم در حال رونق و شکوفایی است. دیپلماتهای هندی میگویند در مورد چین هم نگرانی مشابهی دارند. چین و هند در سال ۱۹۶۲ جنگ مرزی داشتند و از سال ۲۰۲۰ هم درگیریهای پراکندهای بین دو کشور روی داده، به همین علت هند نمیتواند روسیه را کنار بگذارد.
مانیاری شاترجی میلر عضو اندیشکده شورای روابط خارجی معتقد است: «هند مشغول بند بازی است اما ریسک افتادن این کشور از روی بند بسیار زیاد است.» بارزترین مشکل هند، مخالفت آمریکا با خرید موشکهای پدافندی اس-۴۰۰ از روسیه است. اگر همانطور که انتظار میرود، موشکها در هند مستقر شوند، آمریکا ممکن است تحریمهایی را بر اساس قانون کاتسا اعمال کند. برخی از اعضای کنگره آمریکا از بایدن خواستهاند که برای خشنود نگه داشتن هند از مجازاتها چشمپوشی کند، اما در زمانی که آمریکا یک کمپین جهانی برای منزوی کردن روسیه سازماندهی کرده، چشمپوشی از کسی که بیثباتی ایجاد کند، مشکل است.
گزینه جایگزین برای تقویت "حلقه اطراف" این است که هارتلند در هم شکسته شود. روسیه و چین در دهه ۱۹۶۰ میلادی دچار مناقشه شدند. ریچارد نیکسون رییس جمهوری وقت آمریکا تقریبا حدود ۵۰ سال پیش یعنی در سال ۱۹۷۲ با سفری تاریخی به چین از این اختلاف بهرهبرداری کرد، اما اکنون جدا کردن این دو دشوار است. یک عضو دولت میگوید "آمریکا تازه متوجه عمق دوستی پوتین و شی جینپینگ شده است."
این مقام دولت آمریکا گفت:"چین و روسیه زمانی طولانی درباره ضرورت مقاومت در برابر تلاش آمریکا برای ایجاد اختلاف بین کشورهایشان گفتگو کردند." این مقام آمریکایی دیدار را شبیه به اعضای انجمن الکلیهای گمنام توصیف کرد.
اینجا سرزمین شما نیست
در حالی که چین هم اکنون تحت فشار اقتصادی آمریکا قرار دارد، آقای شی جینپینگ بیتردید از آشوبی که آقای پوتین در اروپا ایجاد کرده ناخرسند است، چون اروپا یکی از بازارهای اصلی برای صادرات چین محسوب میشود، اما با یک دو راهی هم روبرو شده است. هرچند که رییس جمهور چین خواستار سرنگونی پوتین نیست، اما کمک کردن به روسیه به معنی بدنامی چین در همدستی کشتاری است که پوتین به راه انداخته است.
رهبر چین همچنین باید بررسی کند که این موضوع چه تاثیری بر روی برنامههایش در تایوان خواهد داشت. سلطه تاریخی چین بر تایوان بسیار قویتر و شدیدتر از سلطه روسیه بر اوکراین است. "کانهارا نوبوکاتسو" معاون مشاور امنیت ملی ژاپن گفت: "اگر پوتین مسیر خودش را دارد، شی هم مسیر خود را دارد."
نویسنده میافزاید: ولی بحث این است که ماجرا به همین سادگی نیست. مشکلات نظامی که روسها دارند ممکن است باعث شود که چین در مورد امکانپذیر بودن تهاجم به تایوان تجدیدنظر کند. مقامات آمریکایی امیدوارند رسواییهایی که برای روسیه ایجاد شده و مجازاتهای روسیه دلیل دیگری برای بازدارندگی چین باشد. آنها تلاش میکنند اطمینان حاصل کنند که چین و متحدان آسیاییاش متوجه شوند که آمریکا علاوه بر اروپا نگاهش متوجه آسیا هم هست. چند روز قبل از شروع جنگ در اوکراین، دولت بایدن راهبرد جدید خود در مورد منطقه اقیانوس هند- آرام (ایندو-پاسیفیک) را منتشر کرد.
آنتونی بلینکن وزیر امور خارجه آمریکا به همین مناسبت با وزرای خارجه استرالیا، هند، ژاپن و کرهجنوبی دیدارهایی داشت. در حالی که آمریکا متحدان خود را بسیج میکند، چین ممکن است مترصد فرصت باشد. آقای پوتین باید متوجه شده باشد که در مورد اوکراین زمان به نفعش نیست. چون در حالی که توانمندیها و اقتصاد روسیه دچار رکود شد، ارتباطات اوکراین با غرب و دموکراسی در آن در حال تقویت شدن بود. محاسبات آقای شی جینپینگ دشوارتر به نظر میرسد. قدرت نظامی چین در حال افزایش است، اما حس "هویت ملی مستقل" تایوانیها نیز در حال تقویت شدن است.
اینکه روسیه بخشهایی از اوکراین را حفظ کند، یا چین در رابطه با تایوان احساس جسارت بیشتری کند، ممکن است نشان دهد "تمامیت ارضی" در دوران جدید اهمیت چندانی ندارد، ولی لزوما اینطور نیست. اکثر کشورها همچنان به این اصل احترام میگذارند و در مجمع عمومی، روسیه را محکوم کردند. همانطور که "مارتین کیمانی"، نماینده کنیا در سازمان ملل در جلسه شورای امنیت خاطرنشان کرد، بسیاری از کشورها، (از جمله کنیا)، از امپراطوریهای فروپاشی شده در مرزهایی به وجود آمدهاند که انتخاب آنها نبوده است. با این حال، آنها به دنبال زندگی "به گونهای هستند که ما را به اشکال جدید سلطه و ظلم فرو نبرد."
با این حال، به همان اندازه که طنین جنگ در سراسر جهان احساس میشود، در اروپا صدای جنگ شدت گرفته است. این تهاجم، ایده یک قاره آزاد و در صلح و آرامش را از بین برده است. کییف، زمانی آنقدر از اروپا دور بود که میشد آن را نادیده گرفت، اما اکنون نزدیک به نظر میرسد.
اولاف شولتز، صدراعظم جدید آلمان، قاطعانهتر از هر کس دیگری از این فرصت استفاده کرده است. او از بیرغبتی کشورش در پرداخت هزینه نیروهای مسلح و اعتقاد این کشور به خرید گاز از روسیه برای ایجاد نوعی پیوند خاص بین کشورها، عقب نشینی کرده است.
خانم "کونستانزه اشتلزنمولر"، از "اندیشکده بروکینگز" میگوید: آلمان امنیت خود را به آمریکا، نیازهای انرژی خود را به روسیه و رشد صادراتی خود را به چین واگذار کرده بود. آقای شولتز از حزبی است که در دهه ۱۹۷۰ پیشگام "سیاست شرقی" بود و حزبش رویکرد ملایمتری نسبت به اتحاد جماهیر شوروی داشت، به همین علت چرخش صد و هشتاد درجهای شولتز بیش از پیش جلب توجه میکند. خانم اشتلزنمولر میگوید: فقط یک سوسیال دموکرات میتوانست این کار را انجام دهد. این لحظه برای شولتز شبیه سفر نیکسون به چین است.
تعهد جدید آلمان مورد استقبال بقیه کشورهای ناتو قرار خواهد گرفت. اگر اوکراین سقوط کند و نیروهای روسی برای زمان نامحدود در بلاروس بمانند، جبهه شرقی ناتو بیشتر در معرض آسیب قرار میگیرد. در این میان آنچه که به طور خاص مایه نگرانی است، منطقهای موسوم به "شکاف سووالکی (The Suwalki Gap)" است که کریدوری باریک و تنها مسیر زمینی بین سه کشور منطقه بالتیک (لیتوانی، استونی و لتونی) است که زمانی جزو اتحاد شوروی بودند.
در بخش غربی این مسیر، شهر کالینینگراد تحت حاکمیت روسیه واقع است. در شرق کالینینگراد، بلاروس است. اگر روسیه بخواهد سرزمینی را که بین این دو قلمرو وجود دارد اشغال کند و سپس به ناتو حمله کند، آنگاه دفاع ازکشورهای بالتیک بسیار دشوارتر خواهد شد.
در سال ۲۰۱۶ ناتو شروع به استقرار نیروی نظامی بسیار اندک در کشورهای حوزه بالتیک و لهستان کرد تا حمله روسیه در عمل به منزله حمله به ناتو باشد. اکنون این یگانها تقویت شدهاند و شاید هم لازم باشد که بیشتر تقویت شوند. همچنین سرعت کُند پیشروی روسیه در اوکراین باعث شد ناتو در ارزیابی خود از توانمندیهای روسیه تجدیدنظر کند.
تهدید اتمی همچنان پابرجاست
نگرانی بیشتر این است که قدرت نظامی متعارف روسیه نکته کلیدی و تعیین کننده نباشد. در همین ژانویه گذشته بود که پنج عضو دایم شورای امنیت، بیانیهای امضا و اعلام کردند که تسلیحات هستهای باید در خدمت مقاصد دفاعی باشد. از آن زمان، پوتین سه بار قدرتنمایی هستهای کرده است. اولین قدرتنمایی، قبل از تهاجم به اوکراین بود و در آن از یک رزمایش هستهای بازدید کرد.
دومین قدرت نمایی او پوتین در روز حمله به اوکراین بود که گفت "هرکسی مداخله کند با عواقبی مواجه خواهد شد که هیچ کسی در تاریخ با آن مواجه نشده است." و سه روز بعد از آن گفت نیروهای هستهای خود را در حالت آماده باش کامل قرار میدهد. به نظر میرسد پوتین در مناقشه و درگیریهای بعدی نیز رفتار مشابهی از خود نشان خواهد داد.
کانهارا نوبوکاتسو معتقد است: «این اولین آزمونی است که نشان میدهد اگر رهبر کشوری که عضو دایم شورای امنیت است، فردی دیوانه و یاغی باشد و تسلیحات هستهای هم در اختیار داشته باشد، چه اتفاقی رخ میدهد.»
به گفته یک منبع ارشد در وزارت دفاع آمریکا لفاظی هستهای در قیاس با آنچه که عملا در میدان شاهدش هستیم اغراق شده است، اما لفاظی به خودی خود مشکل ساز است. اگر غرب از این لفاظی بترسد، آنگاه تسلیحات هستهای مجددا مورد استفاده قرار خواهد گرفت. اما اگر کاری کند تا نشان دهد نترسیده، آنگاه میزان خطر به حد زیادی کاهش خواهد یافت.
بایدن از زمانی که اولین بار برای مجلس سنا نامزد شده بود، یعنی همان سالی که نیکسون به چین رفت، مشتاق کنترل تسلیحات بود. سال گذشته او "پیمان جدید استارت" را تمدید کرد که استقرار کلاهکهای هستهای راهبردی آمریکا و روسیه را برای هر یک از این کشورها به ۱۵۵۰ کلاهک محدود میکند. او همچنین تلاش کرده چین را به مذاکرات کنترل تسلیحات ترغیب کند. او استدلال میکند که آمریکا باید به دکترینی تغییر جهت دهد که "تنها هدف"ش سلاحهای هستهای جلوگیری از حمله هستهای باشد.
چنین تغییری بعید به نظر میرسد. چین به سرعت در حال ساخت کلاهکهای هستهای خود است. پنتاگون تخمین میزند که تعداد حداقل ۲۰۰ کلاهک هستهای در سال ۲۰۲۰ ممکن است به ۱۰۰۰ کلاهک هستهای یا بیشتر در سال ۲۰۳۰ افزایش یابد.
متحدان آمریکا سخت برای آمریکا لابی کردهاند تا "بازدارندگی گسترده" خود را حفظ کند. تهدیدهای روسیه یک استدلال قوی جدید را فراهم میکند. آقای "آبه شینزو" میگوید ژاپن باید مانند آلمان به میزبانی از سلاحهای هستهای آمریکا فکر کند. این یک تغییر بزرگ در سه اصل دیرینه ژاپنیها برای غیرهستهای ماندن (عدم ساخت سلاح هستهای، نداشتن سلاح هستهای، و اجازه ندادن به استقرار سلاحهای هستهای سایر کشورها) خواهد بود.
تاثیر این استراتژی جدید بر راهبرد هستهای در سراسر جهان، همانند بسیاری از ژیوپولیتیکهای جدید، تا حدی به آنچه در اوکراین رخ میدهد بستگی دارد. "جیمز اکتون" از "مؤسسه کارنگی" برای صلح بینالمللی، میگوید: «اگر تهدید پوتین موفقیتآمیز دیده شود، میتواند باعث اشاعه بیشتر (تسلیحات هستهای) شود. اگر تهدید در نهایت به یک بلوف تبدیل شود (چون تسلیحات هستهای قابل استفاده نیستند) در این صورت ممکن است باعث کاهش احتمال اشاعه هستهای شود.»
وحشت ناشناختگی یک دوره جدید
گرچه جنگ پایان مییابد ولی همچنان نگرانیهایی باقی خواهد ماند. یک روسیه پیروز اما زخمی ممکن است جسورتر شده و ناتو را بیشتر تهدید کند. یک روسیه که گرفتار شورش در اوکراین شود، ممکن است به کسانی بتازد که مبارزان اوکراینی را تجهیز میکنند. یک روسیه که تلاش میکند رهبر خود را سرنگون کند، بیثبات خواهد شد.
در سالهای اولیه جنگ سرد، یادداشتهای "توماس رایتس" از "اندیشکده بروکینگز" پر از ترس بود. او از محاصره برلین غربی توسط اتحاد جماهیر شوروی در فاصله سالهای ۱۹۴۸ تا ۱۹۴۹ تا بحران موشکی کوبا در سال ۱۹۶۲ ترسیده بود (تا اینکه بازدارندگی باعث شد شرایط پیشبینی پذیرتر شود.) همانطور که آقای رایت مینویسد: «ما در آغاز یک دوره جدید هستیم و شروع هر دوره جدیدی، میتواند خطرناک باشد.»
;